به نام ایزد منان
عاشقتم
یک همیشه 1 است.شاید در تمام عمرش نتوانسته بیش از 1 باشد... اما بعضی اوقات می تواند خیلی باشد: 1-دنیا 1-سرنوشت 1-خاطره 1-عشق و 1 عزیز مثل تو برسامم ...
نویسنده :
الناز
18:53
بارداری
"پسر گلم مامان این وبلاگو زمانی برات درست کرد که 8 ماهت تموم شد امیدوارم یه روزی که بزرگ شدی و خودت خاطراتت رو خوندی برات لذت بخش باشه." پسر عسلم مامان روز اول بهمن سال 90 که فهمید فرشته اش تو دلشه از خوشحالی نمی دونست چی کار کنه ولی برای اینکه خیالش راحت شه و خبر اومدنت رو به همه بده تا روز 5 بهمن که بره آزمایش بده و جواب قطعی رو بگیره منتظر موند.نگه داشتن این راز زیبا و بزرگ حتی برای 5 روز هم خیلی سخت بود ولی بالاخره گذشت و وجود نازنینت قطعی شد. حالا دیگه باید 9 ماه صبر می کردم تا صورت نازنینت رو ببینم.9 ماه پر از خاطره و هیجان.آزمایش غربالگریت رو هفته 13 و 15 بارداری تو آزمایشگاه نیلو انجام دادم واز اون بابت هم خیالم تخت شد......
نویسنده :
الناز
18:52
با تولدت برسام قشنگم درتاریخ 91/6/28 به زندگیمان روح بخشیدی
برسامی نفس مامان وباباش روز سه شنبه 91/6/28 ساعت '12/55 ظهر در بیمارستان مهر "با وزن 2950 و قد 50 و دور سر 35 و دور سینه 32" و با گروه خونی +A به دست آقای دکتر خسرو خطیبی و دستیاریه همسرشون خانم دکتر میترا رحمانی متولد شد و مارو فردا صبح از بیمارستان مرخص کردن. شکر خدا فرشته مامان اصلا زردی نداشت .عسلم زمانیکه 5 روزش شد بردیمش واسه غربالگری بعدم باباش رفت به اسم قشنگش (برسام عقلمند) واسش شناسنامه گرفت."ولی یارانه اشو ثبت نکرد" تو 8 روزگیش بند نافش افتاد بعدم که وقتی 29 روزش شد برای سنت مبارکه ختنه بردیم پیش دکتر خطیبی بیمارستان مهر و پسرم کل اون روزو سوزش داشت و گریه می کرد تا سرانجام حلقه نی نی کوچولوم 11 روز بعد افتاد....
نویسنده :
الناز
18:52
سلامی به زیبایی بهار
حالا دیگه با تولد پسر نانازمون دنیای ما هم رنگی شده برسام با ورودش به زندگی ما شور و شوق وصف ناپذیری بخشید و تمام هستی مامان وباباش شد.... من یه مادرم که عاشقانه پسرم رو می پرستم و عاشق این آرامشی هستم که در کنار پسری و بابایی مهربونش به دست آوردم. همراه این دو مهر خداوند هر روز خوشبختی رو لمس میکنم و با نوشتن خاطرات فرشته عزیزم دوست دارم لحظات شیرین بزرگ شدنشو ثبت و همیشگی کنم.. نفسم با عرض معذرت من از تولد 8 ماهگیت شروع به نوشتن خاطراتت کردم امروز عسلم8 ماه و 17 روزشه عزیز دلم واکسن سه دوره قبل یعنی بدو تولدت و ماه 4 و 6 رو که زدیم اصلا بی تابی نکردی ولی چشمت روز بد نبینه روزی که واکسن 2 ماهگیت رو...
نویسنده :
الناز
18:51
اولین ها
" مرد کوچولو لقبیه که همه تو اولین برخورد به قشنگ مامان میدن بس که عسلم آرومه" برسامم وقتی شروع به غذا خوردن کرد که 5 ماهشو تموم کرد "ماشالاه" نفسم وقتی تونست بدون کمک بشینه که 6 ماه و 4 روزش بود "ماشالاه" عسلم وقتی تونست 4دست و پا راه بره که 8 ماه و 4 روزش بود "ماشالاه" جیگیلم وقتی اولین مرواریدش جیک زد که 8 ماه و 29 روزش بود "ماشالاه" واما پسملم برای بار اول تو زندگیش 18 اردیبهشت 92 مریض شد یه سرماخوردگیه شدید که 11 روز طول کشید "بر چشم بد لعنت" ...
نویسنده :
الناز
18:48
اوقات فراغت
فرشته کوچولو مامان تا حالا دو بار مسافرت رفتی امیدوارم که بهت خوش گذشته باشه گلکم بار اول تعطیلات عید 92 به اتفاق عمه ها و عمو ها و آقا جون و عزیز جون و مامانی رفتیم شمال2-3 روزی با اونا بودیم ولی بعدش اونا برگشتن و ما به اتفاق مامانی به خاله پریسا اینا ملحق شدیم و 3-4 روز دیگه هم خوش گذروندیم. بار دوم اردیبهشت 92 به بهانه ولیمه عمه جون مامان همراه خاله و دایی و مامانی راهیه تبریز شدیم و 4روزم اونجا تفریح کردیم و برسام دخترکش دل همه دخترای فامیلو برد . اولین تولدی هم که گل پسرم دعوت شد 11 اردیبهشت 92 تولد یک سالگیه سرمه عزیزم , دوست برسام بود ...
نویسنده :
الناز
18:47
سلطان برسام
روزت بخیر نو گل شهریورم برسام جیگرم انقدر تو این عکس خودشو گرفته و مثله مارشال نشسته که دلم نیومد یه همچین عکسی تو وبلاگش نباشه. (اونم چی؟با زیر پیرهن و زیر شلواری) ...
نویسنده :
الناز
18:46
راننده کوشولو
پسرم...فرشته ام: با من بیا تا انتهای راه, دست مرا بگیر,همراه من بخوان آواز زندگی,آواز عشق را با من بیا تا انتهای راه. (جوجه مامان عاشق رانندگیه ,حالا با هر وسیله ای) ...
نویسنده :
الناز
18:46